|
شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : roshanak
ی روزی از روز های خدا همگی باهم رفته بودیم خونه عمه ی مامیم (فهمیدین که ما چقد میریم بیرون؟) عمه ی مامیم گف حالا ک اینجایین باهم ی عصرونه بزنیم تو رگ خلاصه لباس مباساشو تنش کرد رف بیرون میخواس بره اونور خیابون ک ی دفه ی صدای فجیح ترمز اومد ماهمه از ترس پریدیم بیرون دیدم عمه ی مامانم افتاده رو زمین ی دفه بلندشد نشس شوهرش بادو رف تترفش و داد زد: خوبی الان چیزیت نیس؟ عمه:نه خوبم زیاد شدید نیس - راس بگو من طاقطشو دارم میدونم که تو مردی - میبینی ک من الان زندم دارم بات حرف میزنم - نه تو داغی حالیت نیس حالا حظار محترمه: من: ی دفه دختر خاله کوچیکم رف سمت شوهر عمه ی من زدش کنار عمهی مامانمو بوس کرد شوهر عمه: ماهک(دختر خالم): اینم عکسش:
از زرافش جدا نمیشه هیچوقت نظرات شما عزیزان:
روشنک تو معلومه کجایی دختر...!!!!!!
![]() بیا دیگه دلمون تنگ شد...!!!!نیسی اصا..نمیبینمت... ![]() اگه هسی حداقل اعلام وجود کن ![]() پاسخ:نتم قطع شده بود بخشیددددددددددددددد نبودم
اوهوی نکم تو کوجایی
![]() پاسخ:نتم قطع بوددد sima
![]() ساعت12:27---28 خرداد 1392
اینم برا شادیه روح شما
sima
![]() ساعت12:24---28 خرداد 1392
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ههههههههههههههههههههه خعلی باحال بود خخخخخ اون زرافه یادته فکر می کردیم الاغه!! پاسخ:؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میدونم خخخخخخخ اره اری من فکریدم گاوه تو فکریدی الاغه amber
![]() ساعت23:49---19 خرداد 1392
آخییییییییییی
TinA
![]() ساعت15:32---18 خرداد 1392
سلام شوری جووووون
tnx
پاسخ:خوایش بهار
![]() ساعت16:07---15 خرداد 1392
چه باحال:
هه ههه ههههه!!!:
![]()
![]() |